حیات در لبه جهان: کاوش در شگفتی های بقا در دورافتاده ترین نقاط زمین
به گزارش بلاگ پو، در ذهن ما، دورافتادهترین نقاط کره زمین-از اعماق خردکننده گودال ماریانا گرفته تا سرزمینهای یخی قطب، قلههای سر به فلک کشیده هیمالیا، خشکی مطلق بیابان آتاکama و جزایر منزوی اقیانوسها-مکانهایی بکر و دستنخورده به نظر میرسند. زمانی دانشمندان بر این باور بودند که حیات نمیتواند در چنین شرایط سختی وجود داشته باشد؛ برای مثال، تصور میشد اعماق اقیانوس فراتر از یک عمق مشخص، خالی از زندگی است یا بیابان آتاکاما سرزمینی بیجان است. اما کاوشهای علمی این تصور را به کلی دگرگون کرد. امروزه میدانیم که این مناطق نه تنها میزبان برخی از تخصصیترین و شگفتانگیزترین موجودات زنده سیاره ما هستند ، بلکه به شکلی عمیق و فزاینده تحت تأثیر فعالیتهای انسانی قرار گرفتهاند.

برای دریافت مشاوره و خدمات تخصصی گردشگری و سفر به سراسر دنیا با bestcanadatours.com مجری مستقیم تورهای مسافرتی و گردشگری همراه باشید.
روایت کشف در این مناطق، اکنون با روایتی تلخ از تخریب همراه شده است. در همان زمانی که پیشرفتهای فناورانه به ما اجازه میدهد تا برای اولین بار گونههای جدیدی مانند «ماهی حلزونی ماریانا» را در سال 2017 کشف کنیم ، در همان اعماق، ردپای آلودگیهای خود را نیز مییابیم. میکروپلاستیکها به عمیقترین گودالهای اقیانوسی راه یافتهاند ، تغییرات اقلیمی چهره قطبها را دگرگون میکند و فعالیتهای صنعتی، بیابانها و کوهستانها را تهدید میکند. این همزمانی کشف و تخریب، یک پارادوکس دردناک را به تصویر میکشد: هرچه توانایی ما برای دیدن این جهانهای دوردست بیشتر میشود، بیشتر بازتابی از زبالهها و الگوهای مصرف جهانی خود را در آنها مشاهده میکنیم. شاید هیچچیز این واقعیت را بهتر از نامگذاری یک گونه دوجورپای (آمفیپود) تازه کشفشده به نام
Eurythenes plasticus نشان ندهد؛ موجودی که پیش از آنکه به طور گسترده برای علم شناخته شود، به خاطر پلاستیکی که در بدنش یافت شد، نامگذاری گردید. این نشان میدهد که سرعت تأثیرگذاری ما بر طبیعت، از سرعت درک و شناخت ما از آن پیشی گرفته است. در این مقاله، به کاوش در این جهانهای افراطی میپردازیم تا هم شگفتیهای تکامل و بقا را بشناسیم و هم آسیبپذیری عمیق آنها را در برابر ردپای انسان درک کنیم.
مغاک: حیات تحت فشار در ناحیه هادال
گودال ماریانا و دیگر مناطق «هادال» (Hadal Zone) -عمیقترین بخشهای اقیانوسها- محیطهایی هستند که شرایط آنها برای موجودات سطح زمین مرگبار است. این بخش به بررسی سازگاریهای خارقالعادهای میپردازد که برای بقا در این جهان تاریک و پرفشار لازم است.
محیط هادال: جهانی از شرایط افراطی
ناحیه هادال، که از عمق 6,000 متری تا عمیقترین نقطه زمین در گودال ماریانا (حدود 11,000 متر) امتداد دارد، با ویژگیهای منحصربهفردی تعریف میشود: فشار هیدرواستاتیک خردکننده که بیش از 1,000 برابر فشار در سطح دریا است، تاریکی مطلق، دمای نزدیک به انجماد و کمبود شدید مواد مغذی. این مناطق که عمدتاً گودالهای اقیانوسی عمیق حاصل از فرورانش صفحات تکتونیکی هستند، زیستگاههای ایزوله و منحصربهفردی را شکل دادهاند. در گذشته تصور میشد این اعماق خالی از حیات هستند، اما امروزه میدانیم که میزبان تنوع زیستی شگفتانگیزی هستند.
ساکنان اعماق: گالری از موجودات عجیب و سرسخت
ماهی حلزونی ماریانا (Pseudoliparis swirei): این ماهی که رکورددار زندگی در عمیقترین نقطه برای یک ماهی است ، شکارچی راس هرم غذایی در قلمرو خود محسوب میشود. سازگاریهای آن شامل بدنی ژلاتینی و بدون فلس ، نداشتن کیسه شنا (که تحت فشار له میشود) ، و استخوانبندی ناقص به ویژه در جمجمه است. در سطح ژنتیکی، این ماهی دارای چندین نسخه از ژنهای کلیدی مانند
cldnj (برای حفظ ساختارهای گوش داخلی تحت فشار) و fthl27 (برای افزایش تحمل در برابر آسیبهای سلولی ناشی از فشار) است و در عین حال، ژنهای مرتبط با بینایی را از دست داده است. این ویژگیها به او اجازه میدهند تا در اعماق حدود 8,000 متری به راحتی زندگی کند.
دوجورپایان غولپیکر (Alicella gigantea و دیگران): این سختپوستان نمونهای از پدیده «غولپیکری هادال» هستند و میتوانند چندین برابر بزرگتر از خویشاوندان خود در آبهای کمعمق رشد کنند. آنها لاشخورهای کلیدی اکوسیستم هستند و قادرند مقادیر زیادی غذا را در زمان فراوانی مصرف کرده تا در دورههای طولانی گرسنگی زنده بمانند. اندازه بزرگ آنها ممکن است سازگاری با سرما، راهی برای پیمودن مسافتهای طولانیتر برای یافتن غذای کمیاب، یا یک مزیت دفاعی در برابر شکارچیان باشد. استراتژی تولیدمثلی آنها نیز سازگار با محیط خشن است: تولید تعداد کمی تخم بزرگتر، که شانس بقای هر نوزاد را در محیطی رقابتی افزایش میدهد.
ماهی چشمبشکهای (Macropinna microstoma): این ماهی که به «ماهی شبح» نیز معروف است، یکی از شگفتانگیزترین سازگاریهای بینایی را دارد. سر این ماهی توسط یک گنبد شفاف و پر از مایع پوشیده شده است که در داخل آن، دو چشم لولهای و فوقالعاده حساس با عدسیهای سبز روشن قرار دارند. این چشمها میتوانند بچرخند و به ماهی اجازه میدهند هم به بالا نگاه کرده و سایه شکار را در تاریکی تشخیص دهد و هم به جلو چرخیده تا غذایی را که میخورد ببیند. این سپر شفاف همچنین از چشمان حساس ماهی در برابر نیش سیفونوفورها (موجوداتی ژلهای) که ممکن است غذای خود را از آنها بدزدد، محافظت میکند.
دیگر ساکنان: موجودات منحصربهفرد دیگری نیز در این اعماق زندگی میکنند، از جمله اختاپوس دامبو با ظاهر کارتونیاش ،
اژدهاماهی اعماق دریا با طعمه نورانی و دندانهای نامرئیاش ،
ماهی دنداننیش با بزرگترین دندانها نسبت به اندازه بدنش ،
کوسه چیندار با بیش از 300 دندان تیز ،
ماهی مرکب خونآشام با قابلیت پرتاب مایع نورانی برای دفاع و
اسفنج درخت پینگپنگ که یک اسفنج گوشتخوار است.
شبکه غذایی تاریکی: انرژی بدون خورشید
در غیاب نور خورشید، شبکه غذایی اعماق بر پایههای متفاوتی استوار است: 1. برف دریایی: جریانی دائمی از مواد آلی در حال پوسیدن (اجساد، مدفوع و پوستههای ریختهشده) که از لایههای بالایی اقیانوس به پایین میریزد. این منبع انرژی، غذای موجودات پودهخوار و فیلترکنندههایی مانند اسفنجها را تأمین میکند.
2. شیمیوسنتز (Chemosynthesis): در نزدیکی چشمههای آبگرم اعماق دریا، باکتریها مواد شیمیایی مانند سولفید هیدروژن و متان را به انرژی تبدیل میکنند. این باکتریها که «تولیدکنندگان اولیه» اعماق هستند، پایه یک شبکه غذایی منحصربهفرد را تشکیل میدهند که شامل میگوها، خرچنگها و اختاپوسهاست.
3. سقوط لاشههای بزرگ: لاشه حیوانات بزرگی مانند نهنگها که به کف اقیانوس میرسد (پدیدهای به نام «سقوط نهنگ»)، منبع انرژی عظیمی است که میتواند یک جامعه پیچیده از لاشخورها مانند مخاطیماهیان و «کرمهای زامبی» استخوانخوار (Osedax) را برای 50 تا 100 سال تغذیه کند.
ردپای انسان: تهاجمی نادیدنی
آلودگی پلاستیکی: حتی دورافتادهترین نقاط اقیانوس نیز از آلودگی در امان نماندهاند. یک کیسه پلاستیکی در گودال ماریانا مشاهده شده است. مطالعات نشان میدهد که میکروپلاستیکها در دستگاه گوارش تقریباً تمام موجودات بررسیشده در اعماق هادال وجود دارند. در یک تحقیق، بیش از 72 درصد از دوجورپایان شش گودال عمیق حاوی پلاستیک بودند و این آمار برای نمونههای گودال ماریانا 100 درصد بود. این پلاستیکها عمدتاً از الیاف مصنوعی مانند نایلون و رایون و پلاستیکهای یکبار مصرف تشکیل شدهاند.
آلودگی شیمیایی: مواد شیمیایی سمی مانند PCBها نیز در بافت بدن موجودات اعماق دریا شناسایی شدهاند.
تهدیدهای نوظهور: استخراج معادن در اعماق دریا برای دستیابی به مواد معدنی، تهدیدی جدید و ویرانگر است که میتواند زیستگاهها و گونههای منحصربهفرد را، که برخی از آنها تنها در یک چشمه آبگرم خاص زندگی میکنند، برای همیشه نابود کند. آلودگی صوتی ناشی از این عملیات نیز یک نگرانی جدی است.
سازگاریهای موجودات هادال تنها برای تحمل فشار نیست، بلکه برای بهرهبرداری از ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی منحصربهفرد آن است. بدن ماهی حلزونی ماریانا برای عملکرد صحیح به فشار 800 اتمسفری وابسته است؛ این فشار بخشی از یکپارچگی ساختاری آن است. در نتیجه، این موجودات نمیتوانند به سادگی از محیط خود فرار کنند. آوردن آنها به سطح، به دلیل اختلاف فشار شدید، باعث انفجار سلولهایشان میشود. این به آن معناست که آنها در زیستگاه خود «به دام افتادهاند» و نمیتوانند برای فرار از تهدیدهایی مانند تغییر شیمی آب، گرمایش یا آلودگیهای ناشی از استخراج معدن، به صورت عمودی مهاجرت کنند. بنابراین، همان سازگاریهایی که آنها را در اعماق موفق کرده، آنها را در برابر تغییرات سریع ناشی از فعالیتهای انسانی به شدت آسیبپذیر میسازد. مسیر تکاملی آنها یکطرفه بوده و تنها راه حفاظت از آنها، محافظت از زیستگاهشان در همان اعماق است.
قلمروهای یخزده: بقا در قطبها
این بخش به بررسی استراتژیهای تکاملی همگرا و واگرا در قطب شمال و جنوب میپردازد؛ دو محیطی که با یخ تعریف میشوند اما جغرافیای کاملاً متفاوتی دارند.
دو قطب، دو جهان
قطب شمال: یک اقیانوس یخزده که توسط قارهها احاطه شده است. حیات وحش آن ترکیبی از پستانداران خشکی و دریایی است.
قطب جنوب: یک قاره یخزده که توسط اقیانوس احاطه شده است. حیات خشکی در آن بسیار محدود است و اکوسیستم عمدتاً به حیات دریایی اقیانوس منجمد جنوبی وابسته است.
استادان سرما: متخصصان قطب شمال
خرس قطبی (Ursus maritimus): بزرگترین گوشتخوار خشکی جهان و کاملاً سازگار با زندگی روی یخهای دریا. سازگاریهای آن شامل لایه ضخیم چربی (تا 11.4 سانتیمتر)، دو لایه خز (موهای بیرونی شفاف و توخالی برای استتار و عایقبندی)، پنجههای بزرگ برای شنا و راه رفتن روی برف، و حس بویایی فوقالعاده برای یافتن سوراخهای تنفسی فکها از کیلومترها دورتر است. زندگی این حیوان کاملاً به یخهای دریا به عنوان سکوی شکار فکهای پرچرب وابسته است.
روباه قطبی (Vulpes lagopus): دارای بدنی فشرده، پوزه و گوشهای کوتاه برای به حداقل رساندن اتلاف گرما، و خز ضخیم روی پنجههاست. سازگاری کلیدی آن، استتار فصلی است: پوشش کاملاً سفید در زمستان برای ترکیب شدن با برف و پوشش قهوهای/خاکستری در تابستان.
استادان سرما: نمادهای قطب جنوب
پنگوئن امپراتور (Aptenodytes forsteri): این پرنده به طور منحصربهفردی برای شرایط سخت قطب جنوب سازگار شده و تنها پرندهای است که در زمستان طاقتفرسای قطب جنوب روی یخهای دریا زاد و ولد میکند. سازگاریهای فیزیولوژیکی آن شامل چهار لایه پر متراکم و ضدآب، ذخایر چربی زیاد، منقار و بالههای کوچک برای حفظ گرما، و توانایی بازیافت گرمای بدن از طریق حفرههای بینی و سیستم گردش خون ویژه است. سازگاریهای رفتاری نیز حیاتی هستند: نرها تخم را روی پاهای خود نگه میدارند و برای کاهش اتلاف گرما تا 50 درصد، در گروههای عظیمی به هم میچسبند.
کریل قطب جنوب (Euphausia superba): این سختپوست کوچک، گونهای کلیدی در شبکه غذایی اقیانوس منجمد جنوبی و منبع اصلی غذای نهنگها، فکها و پنگوئنها است. کریلها با کوچک کردن اندازه بدن خود و استفاده از پروتئینهای بدنشان به عنوان سوخت، برای زنده ماندن در زمستانهای تاریک و کمغذا سازگار شدهاند.
جهانی روی یخ نازک: تهدید فراگیر تغییرات اقلیمی
اثرات در قطب شمال: قطب شمال با سرعتی شتابان در حال گرم شدن است. یخهای دریای تابستانی هر دهه 13 درصد کاهش مییابد. این امر مستقیماً گونههای وابسته به یخ مانند خرسهای قطبی (که مجبور به شکار در خشکی و حمله به کلونیهای پرندگان میشوند) و گرازهای دریایی را تهدید میکند. ذوب شدن خاک منجمد (Permafrost) باعث آزاد شدن کربن، بیثباتی زیرساختها و اختلال در مسیرهای مهاجرت گوزنهای شمالی میشود. آتشسوزیهای گسترده نیز به یک معضل بزرگ تبدیل شده است.
اثرات در قطب جنوب: هرچند برخی مناطق افزایش یخ را تجربه میکنند، اما شبهجزیره قطب جنوب شاهد عقبنشینی قابل توجه یخ و فروپاشی سکوهای یخی است. کاهش بیسابقه یخ دریا منجر به مرگ دستهجمعی جوجههای پنگوئن امپراتور شده است. گرمایش و اسیدی شدن اقیانوس، جمعیت کریلها را تهدید میکند که این امر میتواند کل زنجیره غذایی را نابود کند.
تهدیدهای مشترک: هر دو قطب با آلودگی (از جمله میکروپلاستیکها) و گونههای مهاجمی که توسط کشتیها حمل میشوند، تهدید میشوند. صید بیرویه، به ویژه برای کریل در قطب جنوب و در پاسخ به تغییر جمعیت ماهیها در قطب شمال، فشار فزایندهای را ایجاد کرده است.
آسیبپذیری اولیه قطب شمال، از دست دادن یک زیستگاه (یخ دریا) است، در حالی که آسیبپذیری اصلی قطب جنوب، فروپاشی یک شبکه غذایی (مبتنی بر کریل) است. هر دو ناشی از تغییرات اقلیمی هستند، اما به صورت بحرانهای اکولوژیکی متفاوتی ظاهر میشوند. اکوسیستم قطب شمال با سکوی یخی تعریف میشود؛ خرس قطبی روی آن شکار میکند و فکها روی آن استراحت میکنند. با گرم شدن آب و هوا، این سکو به معنای واقعی کلمه در حال ناپدید شدن است. این یک بحران فضای فیزیکی است. در مقابل، اکوسیستم قطب جنوب با بهرهوری عظیم اقیانوس منجمد جنوبی و کریل در پایه آن تعریف میشود. تغییرات اقلیمی کریل را از طریق گرمایش و اسیدی شدن اقیانوس تهدید میکند. پیامد آن، حذف بالقوه منبع انرژی بنیادین کل اکوسیستم است. این یک بحران آبشاری در هرم غذایی است. بنابراین، اگرچه «تغییرات اقلیمی» تهدیدی جهانی است، اما مکانیسم تخریب آن در هر قطب متفاوت است و نیازمند راهکارهای حفاظتی متفاوتی است.
هوای رقیق: حیات در بام جهان
این بخش به بررسی راهحلهای فیزیولوژیکی شگفتانگیزی میپردازد که حیوانات در ارتفاعات هیمالیا و آند برای مقابله با کمبود اکسیژن (هیپوکسی) تکامل دادهاند.
چالش هیپوکسی
زندگی در ارتفاعات بالا (بیش از 3,000 متر) با فشار هوای پایین تعریف میشود، که به معنای فشار جزئی کمتر اکسیژن (هیپوکسی)، سرمای شدید و تابش بالای فرابنفش است. این شرایط چالشی اساسی برای سیستم انتقال اکسیژن در حیوانات هوازی ایجاد میکند.
متخصصان ارتفاعات
پلنگ برفی (Panthera uncia): این گربهسان برای آب و هوای سرد و مرتفع سازگار شده است. حفره بینی بسیار بزرگ آن هوای استنشاقی را گرم میکند، پنجههای پوشیده از خز مانند کفش برفی عمل میکنند و پوشش متراکم و ضخیم بدنش عایق سرماست. دم بلند آن نیز به حفظ تعادل در زمینهای صخرهای کمک میکند.
گرگ هیمالیا (Canis himalayensis): این گونه از نظر تکاملی منحصربهفرد است و دارای نشانگرهای ژنتیکی خاصی است که به خون آن اجازه میدهد اکسیژن را بهتر جذب و آزاد کند؛ یک سازگاری کلیدی برای محیط کماکسیژن.
شترسانان آند (ویکونیا و گواناکو): این حیوانات در علفزارهای خشن «پونا» زندگی میکنند. ویکونیا دارای پشم فوقالعاده نرمی برای عایقبندی است. از نظر فیزیولوژیکی، آنها یکی از کارآمدترین سیستمهای انتقال اکسیژن را دارند. خون ویکونیا دارای هموگلوبینی با میل ترکیبی بالا با اکسیژن، تراکم مویرگی بالا در عضلات و قلب نسبتاً بزرگی است، بدون آنکه دچار افزایش خطرناک گلبولهای قرمز (پلیسیتمی) شوند. گواناکوها نیز بسیار سازگار بوده و قادر به زندگی در آب و هوای بسیار خشک یا مرطوب هستند و دارای پوست ضخیم در ناحیه گردن برای محافظت و سیستم گوارشی تخصصی هستند.
کرکس آند (Vultur gryphus): این لاشخور بزرگ، استاد پرواز در ارتفاعات است. یک سازگاری کلیدی آن، سر بدون پر است که یک اقدام بهداشتی برای تمیز نگه داشتن سر پس از تغذیه از لاشه محسوب میشود.
ژنتیک تنفس آسان
جمعیتهای مختلف در ارتفاعات بالا (چه انسان و چه حیوان) استراتژیهای متفاوتی را تکامل دادهاند. برای مثال، مردم تبت و آند ویژگیهای فیزیولوژیکی متفاوتی از خود نشان میدهند. حیواناتی مانند یاک و اردکهای سیلابی دارای غلظت هموگلوبین بالایی هستند، در حالی که ویکونیاها و برخی از موشها هموگلوبینی با میل ترکیبی بالا اما با غلظت طبیعی دارند. یک حوزه کلیدی سازگاری ژنتیکی، مسیر «فاکتور القاپذیر هیپوکسی» (HIF) است که پاسخ بدن به کمبود اکسیژن، از جمله تولید گلبول قرمز و رگزایی را تنظیم میکند. جهش در این مسیر، مانند ژن
EGLN1 در تبتیها، از تولید بیش از حد و خطرناک گلبولهای قرمز جلوگیری میکند.
تهدیدهایی از پاییندست
تخریب و تکهتکه شدن زیستگاه: بیش از 75 درصد از زیستگاه اصلی هیمالیا به دلیل توسعه، جمعآوری هیزم و چرای بیرویه دام تخریب شده است.
تعارض انسان و حیات وحش: با گسترش سکونتگاههای انسانی، درگیریها تشدید میشود. شکارچیانی مانند پلنگ برفی و ببر به تلافی حمله به دامها کشته میشوند و فیلها و کرگدنها به دلیل آسیب به مزارع هدف قرار میگیرند.
شکار غیرقانونی: تقاضا برای اعضای بدن حیوانات در طب سنتی، گونههایی مانند ببر و کرگدن را در معرض تهدید شدید قرار داده است.
برای سازگاری با ارتفاعات بالا، دو «مسیر» تکاملی اصلی وجود دارد: استراتژی «طرف عرضه» (افزایش جذب و تحویل اکسیژن) و استراتژی «طرف تقاضا» (افزایش کارایی استفاده از اکسیژن در سطح سلولی). گونههای مختلف ترکیبی از این استراتژیها را به کار میگیرند. برای مثال، اردکهای سیلابی با داشتن سطوح بسیار بالای هموگلوبین و میوگلوبین، ذخایر اکسیژن خود را به حداکثر میرسانند که یک سازگاری «طرف عرضه» است. در مقابل، موشهای آند ظرفیت اکسیداتیو بالاتری در عضلات قلب خود دارند که یک سازگاری «طرف تقاضا» محسوب میشود. ویکونیا نمونهای جذاب است که هر دو استراتژی را ترکیب میکند: هموگلوبین با میل ترکیبی بالا (عرضه) دارد اما از افزایش غلظت گلبولهای قرمز که خون را غلیظ میکند، اجتناب میورزد که نشاندهنده یک سیستم گردش خون بسیار کارآمد است (ترکیبی از مدیریت عرضه و تقاضا). درک اینکه یک گونه بیشتر به کدام استراتژی متکی است، میتواند به پیشبینی تابآوری آن در برابر تهدیدها کمک کند.
خشکی مفرط: حیات در جهانی بدون آب
این بخش بر بیابان آتاکاما، خشکترین بیابان غیرقطبی جهان، تمرکز دارد تا چگونگی بقای حیات در غیاب تقریباً کامل آب را بررسی کند.
آناتومی خشکی
بیابان آتاکاما با خشکی شدید، تابش بالای خورشید و نوسانات دمایی زیاد شناخته میشود. هرچند یکی از بیجانترین نقاط زمین به شمار میرود ، اما میزبان تنوع شگفتانگیزی از موجودات زنده است که به طرز خارقالعادهای سازگار شدهاند.
استادان حفظ رطوبت
سوسکهای مهگیر: در بیابان نامیب (که محیطی مشابه آتاکاما دارد)، سوسکهای خاصی (Onymacris) یک سازگاری رفتاری فوقالعاده از خود نشان میدهند. هنگام ورود مه، آنها به بالای تپههای شنی میروند، حالتی شبیه به «بالانس زدن» به خود میگیرند و اجازه میدهند قطرات آب روی اسکلت خارجی شیاردارشان متراکم شده و به سمت دهانشان سرازیر شود. این رفتار به آنها اجازه میدهد تا 30 درصد وزن بدن خود را در یک نوبت مهگرفتگی، آب بنوشند و ذخیره کنند. این اصل مهگیری توسط انسانها نیز در آتاکاما به کار گرفته شده است.
خزندگان و دوزیستان: خزندگان به دلیل پوست نفوذناپذیر و تخمهای پوستهدارشان، برای شرایط خشک مناسبتر از دوزیستان هستند. مارمولکهای آتاکاما مانند
Liolaemus fuscus سازگاریهایی چون اتلاف آب تبخیری کمتر و اندازه بدن کوچکتر دارند. مارمولک فابیان تمام آب مورد نیاز خود را با خوردن صدها «مگس مغز» شور به دست میآورد.
پستانداران: پستانداران کوچکی مانند موش گوشبرگی داروین با همهچیزخوار بودن و تأمین تمام رطوبت مورد نیاز از غذای خود (دانهها و میوهها) زنده میمانند. شترسانانی مانند گواناکو نیز با خوردن علفهایی که از رطوبت مه تغذیه میکنند، آب بدن خود را تأمین میکنند.
حشرات: حتی برای حشرات نیز زندگی در این بیابان دشوار است. عقربهای قرمز از رنگ خود برای استتار استفاده میکنند و ملخهای شنیرنگ با محیط ترکیب میشوند.
لوماس: واحههای مهگیر
توصیف: اینها اکوسیستمهای منحصربهفرد و شکنندهای هستند که در دامنههای ساحلی یافت میشوند و تقریباً به طور کامل از رطوبت مه ساحلی (Camanchaca) تغذیه میکنند.
گیاهان و جانوران: در این مناطق گیاهان تخصصی مانند بروملیادهای زمینی (گیاهان هوازی) و کاکتوسهای بومی رشد میکنند که به رطوبت جوی وابستهاند. این واحهها تراکم بالاتری از حیات، از جمله حشرات، پرندگان و پستانداران کوچک را پشتیبانی کرده و برای گونههای در معرض خطری مانند ستاره چوبی شیلی حیاتی هستند.
شبکه غذایی: پوشش گیاهی لوماسها پایه یک شبکه غذایی محلی را تشکیل میدهد. حشرات از گیاهان تغذیه میکنند، که سپس توسط مارمولکها و پرندگان خورده میشوند. این موجودات نیز به نوبه خود، شکار پرندگان شکاری بزرگتر و روباهها میشوند.
عطش صنعت: تهدیدی مدرن
استخراج لیتیوم: بیابان آتاکاما سرشار از مواد معدنی، به ویژه لیتیوم است. فرآیند استخراج شامل پمپاژ مقادیر عظیمی آبنمک از سفرههای زیرزمینی به حوضچههای تبخیر بزرگ است.
اثرات زیستمحیطی: این فرآیند در حال «خشکاندن بیابان» است. این کار مقادیر زیادی آب را از اکوسیستم شکننده حذف کرده، تعادل هیدرولوژیکی را مختل میکند و سفرههای آبی را که حیات وحش (مانند فلامینگوها در شورهزارها) و 18 جامعه بومی لیکانآنتای به آنها وابستهاند، تهدید میکند.
حیات در آتاکاما در درجه اول به تحمل خشکسالی وابسته نیست، بلکه به برداشت فعال رطوبت از تنها منبع قابل اعتماد یعنی مه وابسته است. این امر اکوسیستم را به شدت به الگوهای جوی و اقیانوسی در مقیاس بزرگ وابسته میکند و آن را در برابر اختلالاتی که بر این الگوها تأثیر میگذارند (مانند نوسانات ال نینو) بسیار آسیبپذیر میسازد. علاوه بر این، تهدید ناشی از استخراج لیتیوم تنها به آلودگی محدود نمیشود، بلکه شامل حذف آبهای فسیلی باستانی از سفرههای زیرزمینی است. این یک حمله مستقیم به «بانک آب» بیابان است که حیات را در دورههایی که حتی مه نیز کمیاب است، حفظ میکند. این اکوسیستم از دو جبهه تهدید میشود: اختلال در درآمد آب جوی و تخلیه پسانداز آب زیرزمینی آن.
آزمایشگاههای منزوی: تکامل در جزایر دورافتاده
این بخش با استفاده از جزایر گالاپاگوس و سقطرا به عنوان مطالعات موردی، فرآیندهای تکاملی منحصربهفرد بومیزایی و تابش سازشی و آسیبپذیری شدیدی را که این تخصص ایجاد میکند، بررسی میکند.
جزایر به مثابه بوتههای آزمایش تکامل
جزایر آزمایشگاههای طبیعی هستند که در آنها انزوا، مسیرهای تکاملی منحصربهفردی را ایجاد میکند. این امر منجر به سطوح بالایی از «بومیزایی» (Endemism) -گونههایی که در هیچ کجای دیگر زمین یافت نمیشوند- میشود. هنگامی که یک گونه اجدادی به جزیرهای میرسد و برای پر کردن کنامهای اکولوژیکی خالی متنوع میشود، پدیدهای به نام «تابش سازشی» (Adaptive Radiation) رخ میدهد.
گالاپاگوس: آزمایشگاه زنده داروین
فنچهای داروین: نمونه کلاسیک تابش سازشی. سیزده گونه از یک جد مشترک تکامل یافتهاند که هر یک منقاری تخصصی برای یک منبع غذایی متفاوت دارند: منقارهای ضخیم برای شکستن دانهها، منقارهای بلند برای حشرات. برخی رفتارهای شگفتانگیزی نیز پیدا کردهاند، مانند فنچ خونآشام که خون بوبیها را مینوشد و فنچ دارکوب که از خارهای کاکتوس به عنوان ابزار استفاده میکند.
ایگوانای دریایی: تنها مارمولک دریازی جهان. دارای پوزههایی کند برای چریدن جلبکها، غدههایی برای دفع نمک و دمی قدرتمند برای شنا است. شگفتانگیزترین سازگاری آن، توانایی کوچک کردن بدن خود، از جمله اسکلت، تا 20 درصد در هنگام کمبود غذا (در رویدادهای ال نینو) و رشد مجدد پس از فراوانی غذا است.
لاکپشتهای غولپیکر: دو شکل اصلی لاک را بر اساس محیط جزیره خود نشان میدهند. لاکهای گنبدی در جزایر سرسبز و مرتفع که غذا در سطح زمین فراوان است، یافت میشوند. لاکهای زینشکل در جزایر خشک تکامل یافتهاند و به لاکپشتها اجازه میدهند گردن خود را برای رسیدن به پوشش گیاهی بلندتر مانند برگهای کاکتوس، بالاتر ببرند.
سقطرا: منظرهای بیگانه بر روی زمین
کانون بومیزایی: سقطرا که «گالاپاگوس اقیانوس هند» نامیده میشود، دارای سطوح فوقالعادهای از بومیزایی است: 37 درصد از گونههای گیاهی، 90 درصد از خزندگان و 95 درصد از حلزونهای خشکی آن در هیچ کجای دیگر جهان یافت نمیشوند.
درخت خون اژدها (Dracaena cinnabari): درختی نمادین با شکل چترمانند و عادت رشد منحصربهفرد. صمغ قرمز معروف آن («خون اژدها») قرنها برای مصارف دارویی، رنگرزی و بخور برداشت شده است. این درخت کاملاً با محیط مهآلود و مرتفع سازگار است و نقشی حیاتی در اکوسیستم ایفا میکند.
جانوران منحصربهفرد: شامل خزندگان بومی مانند گکوها و مارمولکها، رتیل منحصربهفرد Monocentropus balfouri و تعداد زیادی پرنده و حشره بومی است.
خطر تهاجم: تعادلی شکننده که در هم میشکند
بزرگترین تهدید: گونههای مهاجم جدیترین تهدید برای اکوسیستمهای جزیرهای هستند. گونههای بومی بدون هیچگونه دفاعی در برابر شکارچیان، رقبا و بیماریهای جدید تکامل یافتهاند.
مهاجمان گالاپاگوس: از قرن هفدهم، بیش از 1,600 گونه به این جزایر معرفی شدهاند. موشهای سیاه تخمهای لاکپشتها را میخورند؛ بزها پوشش گیاهی بومی را از بین میبرند و باعث فرسایش خاک میشوند؛ و گیاهان مهاجمی مانند تمشک و گواوا با گیاهان بومی رقابت میکنند. مگس خونآشام پرندگان (
Philornis downsi) جمعیت فنچهای داروین را به سمت انقراض سوق میدهد.
تهدیدهای سقطرا: سقطرا با فشارهای مشابهی از سوی چرای بیرویه بزهای غیربومی مواجه است که از بازسازی درختان بومی مانند درخت خون اژدها جلوگیری میکند. گردشگری ناپایدار و اثرات قریبالوقوع تغییرات اقلیمی (خشکسالیهای طولانیمدت) نیز این اکوسیستم منحصربهفرد را به خطر میاندازند.
تکامل در جزایر یک بدهبستان ذاتی بین سازگاری کامل و شکنندگی شدید را به نمایش میگذارد. همان فرآیند تخصصیشدن که حیات بومی و منحصربهفردی را خلق میکند، همزمان آنها را از دفاعهای عمومی لازم برای مقابله با گونههای بیرونی محروم میسازد. در یک جزیره منزوی، یک گونه بنیانگذار با مجموعهای محدود از شکارچیان و رقبا روبرو میشود و در طول هزاران سال، کاملاً با کنام خاص خود سازگار میشود. در این فرآیند، ویژگیهای لازم برای دفاع در برابر طیف گستردهتری از شکارچیان (مانند پاسخهای ترس، سموم یا دفاع فیزیکی) اغلب از بین میروند، زیرا از نظر متابولیکی پرهزینه هستند و مزیت فوری ندارند. باکلان بیپرواز گالاپاگوس نمونهای عالی است: بدون شکارچیان خشکی، پرواز به یک هزینه انرژی غیرضروری تبدیل شد و از بین رفت. این منجر به گونههایی میشود که استادان دنیای کوچک خود هستند اما در برابر هر چیز جدیدی کاملاً سادهلوح و آسیبپذیرند. ورود انسانها به عنوان یک ناقل، گونههای تهاجمی و عمومی را از قارهها (موش، بز، گربه) معرفی میکند که با جمعیتی بومی بدون هیچگونه دفاع تکاملیافته روبرو میشوند. بنابراین، «منحصربهفرد بودن» حیات جزیرهای به طور جداییناپذیری با «آسیبپذیری» آن گره خورده است.
نتیجهگیری: هیچ مکانی یک جزیره نیست
کاوش در دورافتادهترین نقاط زمین، روایتی دوگانه را آشکار میکند: از یک سو، انعطافپذیری و نبوغ باورنکردنی حیات که برای بقا در شرایط فشار، سرما، هیپوکسی، خشکی و انزوا تکامل یافته و از سوی دیگر، آسیبپذیری عمیق آن در برابر تغییرات سریع و جهانی عصر آنتروپوسن. این اکوسیستمها، هرچقدر هم که دور به نظر برسند، منزوی نیستند. «پمپ پلاستیک» مصرف سطحی را به اعماق دریا متصل میکند. سیستم اقلیمی جهانی، انتشار سوختهای فسیلی را به ذوب شدن یخهای قطبی پیوند میدهد. چرخههای جوی، آلایندههای صنعتی را به بافتهای حیوانات در دورترین گودالها میرسانند.
سلامت این اکوسیستمهای افراطی، شاخصی قدرتمند برای سلامت کل سیاره است. مرگ جوجههای پنگوئن به دلیل از بین رفتن یخ دریا یا نامگذاری یک گونه جدید به خاطر پلاستیک درون بدنش ، تراژدیهای منزوی نیستند، بلکه سیگنالهای واضحی از استرس سیستمی جهانی هستند. کاوش در این آخرین مرزها نه تنها شگفتیهای تکامل را به ما نشان میدهد، بلکه نیاز عمیق و فوری به یک اخلاق حفاظتی جهانی را آشکار میسازد؛ اخلاقی که به همبستگی تمام حیات روی زمین اذعان دارد.
مروری تطبیقی بر سازگاریها و تهدیدها در محیطهای افراطی
محیط | چالشهای اصلی | گونههای شاخص | سازگاری(های) شاخص | تهدید(های) اصلی انسانی |
ناحیه هادال (گودال ماریانا) | فشار شدید، تاریکی، سرما، غذای کمیاب | ماهی حلزونی ماریانا، دوجورپای غولپیکر، ماهی چشمبشکهای | پیزولیتها، استخوانبندی ناقص، زیستتابی، شبکه غذایی شیمیوسنتز، چشمان لولهای چرخان | آلودگی پلاستیکی، آلایندههای شیمیایی، استخراج معادن در اعماق دریا |
مناطق قطبی (شمال و جنوب) | سرمای شدید، نور/تاریکی فصلی، وابستگی به یخ | خرس قطبی، روباه قطبی، پنگوئن امپراتور، کریل | چربی/خز ضخیم، تبادل حرارت جریان مخالف، پروتئینهای ضدیخ، رفتار تودهای، کوچک شدن بدن (کریل) | تغییرات اقلیمی (از بین رفتن یخ دریا)، اسیدی شدن اقیانوس، صید بیرویه |
ارتفاعات بالا (هیمالیا و آند) | هیپوکسی (کمبود اکسیژن)، سرمای شدید، تابش بالای فرابنفش | پلنگ برفی، ویکونیا، گرگ هیمالیا، اردک سیلابی | مسیر HIF اصلاحشده، هموگلوبین با میل ترکیبی بالا، ریه/قلب بزرگ، حفرههای بینی بزرگ | تخریب زیستگاه، تعارض انسان و حیات وحش، تغییرات اقلیمی (ذوب یخچالها) |
بیابانهای هایپر-آرید (آتاکاما) | خشکی شدید، تابش بالای خورشید، نوسان دما | سوسک مهگیر، موش گوشبرگی داروین، گواناکو | رفتار مهگیری، تأمین آب از غذا، سیستم گوارشی تخصصی، لوماسها (واحههای مه) | استخراج آب (معدنکاری لیتیوم)، تخریب زیستگاه |
جزایر منزوی (گالاپاگوس و سقطرا) | انزوای جغرافیایی، منابع محدود، کنامهای خالی | فنچهای داروین، ایگوانای دریایی، درخت خون اژدها | تابش سازشی (تخصص منقار)، کوچک شدن برگشتپذیر اسکلت، گیاهان بومی (تولید صمغ) | گونههای مهاجم، گردشگری ناپایدار، تغییرات اقلیمی |