درباره امیر آقاحسینی، به بهانه مرگ تلخ شماره یک تیم ملی
به گزارش بلاگ پو، در دبیرستان خاقانی که بسکتبال بازی می کردم ، دکتر اکرامی گوشم را گرفت و پرسید که چرا نیامدی؟ گفتم از فردا می آیم. رفتم و دیگر ماندم تا آخر.

امیر آقاحسینی از اولین دروازه بانان فوتبال ایران بود. او در زمان بازیگری پیراهن شاهین را برتن داشت و یکی از دروازه بان های خوب دوره خود بود. امیر آقاحسینی به واسطه بازی های خوبی که برای شاهین انجام داد به تیم ملی هم دعوت شد و چهار بازی ملی در کارنامه اوست
البته در سال های اخیر و در رسانه ها کمتر از امیر آقاحسینی یاد شد. یادش گرامی باد. امیر آقاحسینی در سن 88 سالگی چشم از دنیا فرو بست. مصاحبه ای که می خوانید امیر آقاحسینی در سال 92 با ایسنا انجام داده و خاطراتی از دوران دروازه بانی اش را مرور می نماید:
آقای آقاحسینی فوتبال را از چه زمانی آغاز کردید؟
بچه سنگلچ بودم و فوتبالم را از زمین پارک شهر آغاز کردم. آن وقت ها یک گلر بود به اسم امیر صادقی که از کارش خوشم می آمد و دروازه بانی را آغاز کردم. بعدها آقای سینایی مرا برد پیش دکتر اکرامی او هم مرا پذیرفت و به تمرین شاهین رفتم.
بعد چه شد؟
بعدش خجالت کشیدم و نرفتم تا این که در دبیرستان خاقانی که بسکتبال بازی می کردم ، دکتر اکرامی گوشم را گرفت و پرسید که چرا نیامدی؟ گفتم از فردا می آیم. رفتم و دیگر ماندم تا آخر. -
کی به تیم ملی رفتید؟
دکتر اکرامی خودش مربی تیم ملی هم بود. زمان تیمسار سیاسی مرا دعوت کردند به تیم ملی. شاه هم مرا دیده و گفته بود که این گلر مثل گربه است. نگه ش دارید! (با خنده)
از بین دروازه بان های تاریخ فوتبال ایران، کدام را بهترین می دانید؟
نمی توانم درباره آنها نظر بدهم، اما از حجازی خیلی تعریف می نمایند. هیچ کدام از دروازه بان های امروز ما توپ را توی سینه نمی گیرند. می ترسند و مدام می خواهند توپ ها را دفع نمایند. من این طور نبودم. به توپ حمله می کردم و نمی ترسیدم که کسی به من لگد بزند. همین هم شد و آخرش لگد یکی به سرم خورد و مجبور شدم فوتبال را کنار بگذارم! (با خنده) امیر آقاحسینی در کنار زنده یاد پرویز دهداری ⬆️
بهترین و بدترین خاطره فوتبالی تان چیست؟
بهترین خاطره ام زمانی بود که در اولین بازی ام پنالتی حریف را گرفتم و خاطره بدم به زمانی برمی شود که هواپیما خراب شده بود و بارها را بیرون ریختند که هواپیما بتواند پرواز کند. هوا که خوب شد، هواپیما نشست. یک شب آنجا ماندیم تا ما را برگرداندند.
از دکتر اکرامی برای ما بگویید.
اکرامی خیلی آدم خوبی بود و به من خیلی یاری کرد. یک بار با دبیرستان قریب بازی داشتیم. کفش های آن موقع انگلیسی بود و جلویش برجستگی داشت. گلرها می توانستند سه بار توپ را به زمین بزنند و بعد پرتاب نمایند. وقتی توپ را گرفتم خواستم سه قدم سه قدم جلو بیایم تا زمان را بکشم، اما توپ به نوک کفشم خورد و رفت توی گل! بازی یک بر یک مساوی شد. اکرامی گفت با این اتفاق یک چیز جدید یاد گرفتی و فهمیدی که چه کار باید بکنی تا توپ به پایت نخورد.
آقای آقاحسینی چه شد که از فوتبال خداحافظی کردید؟
روی یک توپ شیرجه زدم و لگد حریف به سرم خورد. از چشمم آب می آمد. بینی ام شکست، دندان هایم ریخت و شنوایی ام آسیب دید و نشد که مصدومیتم را درمان نمایند، چون دکتر نبود.
چه سالی بود؟
سالش را یادم نیست، هیچ چیز یادم نیست.
3
منبع: ایران ورزشیbestcanadatours.com: مجری سفرهای کانادا و آمریکا | مجری مستقیم کانادا و آمریکا، کارگزار سفر به کانادا و آمریکا