سفر یوروسیتی: ظهور و سقوط رؤیای یک ابرپروژه در دروازه های پاریس
به گزارش بلاگ پو، در چشمانداز توسعه شهری اوایل قرن بیست و یکم، کمتر پروژهای به اندازه «یوروسیتی» (EuropaCity) بلندپروازانه، خیرهکننده و در نهایت، بحثبرانگیز بود. این پروژه قرار بود یک آرمانشهر 3 میلیارد یورویی ، ترکیبی درخشان از فرهنگ، تفریح و تجارت باشد که در مزارع شمال پاریس سر برآورد. یوروسیتی که محصول همکاری غول املاک و مستغلات فرانسوی، Ceetrus (وابسته به گروه اوشان) و شرکت سرمایهگذاری چینی Dalian Wanda بود ، نه تنها به عنوان یک مرکز خرید غولپیکر، بلکه به عنوان بزرگترین و آیندهنگرانهترین مقصد فرهنگی و تفریحی اروپا طراحی شده بود.

برای دریافت مشاوره و خدمات تخصصی گردشگری و سفر به سراسر دنیا با bestcanadatours.com مجری مستقیم تورهای مسافرتی و گردشگری همراه باشید.
اما این چشمانداز باشکوه، که توسط سرمایههای جهانی حمایت و به دست معماران مشهور جهان طراحی شده بود، هرگز به واقعیت نپیوست. در نهایت، این پروژه عظیم نه در اثر بحران اقتصادی، بلکه در برابر مقاومت قدرتمند ائتلافی از کشاورزان، فعالان محیط زیست و شهروندان محلی به زانو درآمد. در نوامبر 2019، امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، با لغو حمایت دولت، رسماً به حیات این پروژه پایان داد و آن را «منسوخ و از مد افتاده» خواند.
داستان یوروسیتی فراتر از شکست یک پروژه عمرانی است؛ این یک مطالعه موردی تعیینکننده از تقابل پارادایمهای قرن بیست و یکم است: رویارویی شهرسازی جهانیشده و از بالا به پایین با مقاومتهای محلی و مردمی. این ماجرا، نبردی بر سر تعریف مفاهیمی چون «پیشرفت»، «توسعه پایدار» و آینده زمینهایی است که در حاشیه شهرهای بزرگ ما قرار دارند. چرخه حیات این پروژه، از زمان شکلگیری آن در دوران پیش از توافق اقلیمی پاریس (طرحهای اولیه بین سالهای 2006 تا 2013) تا لغو آن در سال 2019، به طور کامل بازتابدهنده یک تغییر سریع و عمیق در ارزشهای جوامع غربی در قبال تغییرات اقلیمی، مصرفگرایی و کاربری زمین است. یوروسیتی در ذهنیتی متولد شد که پروژههای عظیم را مترادف با پیشرفت و نجات اقتصادی، بهویژه برای حومههای محروم، میدانست. اما در سالهای بعد، آگاهی جهانی نسبت به بحران اقلیمی، بهویژه با امضای توافق پاریس (COP21) در سال 2015 که تنها چند کیلومتر با محل پروژه فاصله داشت، به اوج خود رسید. این بستر جدید، پروژهای مبتنی بر مصرفگرایی انبوه، سفرهای هوایی بینالمللی و نابودی زمینهای حاصلخیز را به طور فزایندهای نابهنگام و کهنه جلوه داد. بنابراین، برچسب «منسوخ» از سوی مکرون تنها یک توجیه سیاسی نبود، بلکه بازتابی دقیق از این واقعیت جدید بود. پروژه تغییر نکرد، اما جهان پیرامون آن دگرگون شد و آن را پیش از آنکه حتی کلنگ اولش به زمین بخورد، از رده خارج کرد.
فصل اول: تولد یک آرمانشهر
رویاپردازان و طرح بزرگ آنها
پروژه یوروسیتی به عنوان یکی از طرحهای شاخص ابتکار «پاریس بزرگ» (Grand Paris) متولد شد؛ برنامهای گسترده که هدف آن احیای اقتصادی و اجتماعی حومههای پایتخت فرانسه بود. توسعهدهندگان آن، یعنی شرکت فرانسوی Ceetrus و گروه چینی Wanda، جاهطلبی عظیمی را دنبال میکردند: ایجاد «بزرگترین مقصد فرهنگی، تجاری و تفریحی در اروپا». آنها قصد داشتند سالانه 30 میلیون بازدیدکننده را جذب کرده و بیش از 10,000 شغل دائمی ایجاد کنند. مکان انتخابشده برای این ابرپروژه، منطقهای استراتژیک اما از نظر اقتصادی کمبرخوردار به نام «مثلث گونس» (Triangle de Gonesse) بود که بین دو فرودگاه اصلی پاریس، شارل دوگل و لو بورژه، قرار داشت.
شاهکار معماری گروه BIG
طراحی یوروسیتی پس از یک رقابت بینالمللی به گروه معماری دانمارکی بیارکه اینگلس (Bjarke Ingels Group - BIG) سپرده شد. فلسفه اصلی طرح آنها بر دیدگاه «فرم شهری که شهر متراکم را با مناظر باز ترکیب میکند» استوار بود. این طرح تلاشی بود برای ایجاد یکپارچگی میان توسعه شهری فشرده و فضای سبز گسترده.
شاخصترین ویژگی این طرح، سقف سبز وسیع، مواج و کاملاً قابل دسترسی آن بود. این سقف به عنوان یک پارک توپوگرافیک با درهها و پشتهها طراحی شده بود که چشماندازهای پانورامایی از خط افق پاریس را ارائه میداد. این ویژگی تنها جنبه زیباییشناختی نداشت؛ سقف سبز به عنوان یک ابزار کارآمد برای پایداری نیز معرفی شد. طراحی آن به گونهای بود که عایق حرارتی ایجاد کند، آب خاکستری را تصفیه نماید و آب باران را برای استفاده در شهر جمعآوری و نفوذ دهد.
ساختار داخلی مجموعه حول یک بلوار پیادهروی دایرهای و پیوسته سازماندهی شده بود. این مسیر با الهام از خیابانهای صمیمی و پرجنبوجوش پاریس طراحی شده بود تا ضمن مدیریت جمعیت انبوه بازدیدکنندگان، حس کشف و گشتوگذار را در آنها القا کند.
طراحی گروه BIG در واقع یک تلاش معمارانه درخشان برای حل تناقض ذاتی و آشتیناپذیر پروژه بود: تحمیل یک شهر مصرفگرایانه، عظیم و مصنوعی بر یک چشمانداز کشاورزی زنده و حاصلخیز. فرض اصلی پروژه، ساخت مجموعهای به وسعت 800,000 متر مربع بر روی زمینهای کشاورزی ارزشمند بود که خود یک تضاد بنیادین است. طرح BIG با پوشاندن کل مجموعه با یک سقف سبز و یک پارک طبیعی، مستقیماً به این تضاد پرداخت. این ژست معمارانه تلاشی بود برای داشتن هر دو جهان به طور همزمان: ایجاد یک محیط شهری متراکم و در عین حال ارائه تصویری از فضای سبز و باز. این سقف، نمادی از آشتی میان طبیعت و توسعه بود. با این حال، این راهحل در نهایت سطحی بود. این طرح،
زیباییشناسی طبیعت را ارائه میداد در حالی که نابودی اکوسیستم واقعی زیر آن را ممکن میساخت. همین امر منجر به اتهاماتی مبنی بر «سبزشویی» (Greenwashing) شد و از سوی منتقدان به عنوان یک نقاب زیبا اما فریبنده بر یک اقدام ناپایدار، یا به تعبیر یکی از آنها، یک «عیاشی اکولوژیک-برنامهریزی شده» (ecoloprogrammatic orgy) تلقی شد.
فصل دوم: شهری از شگفتیها
جهانی از تجربیات مدیریتشده
یوروسیتی به عنوان یک مقصد «همهچیز در یکجا» طراحی شده بود تا جهانی مستقل از «سرگرمی-تجاری» (Retailtainment) خلق کند که بازدیدکنندگان را برای روزها درگیر و مشغول نگه دارد. این مجموعه قرار بود ترکیبی بیسابقه از امکانات فرهنگی، تفریحی، ورزشی و تجاری را در خود جای دهد.
قطبهای فرهنگی و تفریحی
روح پروژه در مراکز فرهنگی آن نهفته بود که هر یک توسط معماران برجستهای طراحی شده بودند تا تجربهای منحصر به فرد ارائه دهند:
سالن کنسرت: طراحی شده توسط Hérault Arnod Architectes، با ظرفیت 7000 نفر، یک عرشه عمومی روی بام و یک صحنه روباز برای کنسرتهای ویژه.
سیرک معاصر: طرحی از Clément Blanchet Architecture که میتوانست میزبان 1500 تماشاگر در یک برداشت مدرن از خیمه سیرک سنتی باشد.
مجموعه سینمایی: یک مجموعه سینمایی نوآورانه داخلی/خارجی که توسط UNStudio به عنوان یک «آزمایشگاه فرهنگی» با استودیوی فیلمسازی و آرشیو اختصاصی طراحی شده بود. نمای این ساختمان با فولاد هوازده پوشیده میشد تا ظاهری دراماتیک داشته باشد.
جاذبههای دیگر: این مجموعه شامل پارکهای موضوعی بزرگ، یک پارک آبی با سرسرهها و استخر بیکران مشرف به پاریس، و البته پیست اسکی سرپوشیده بسیار بحثبرانگیز بود که بعدها از طرح حذف شد.
طیفی از مهماننوازی و تجارت
این طرح شامل بیش از 500 فروشگاه و بیش از 2000 اتاق هتل بود که برای پاسخگویی به نیازهای هر نوع بازدیدکنندهای طراحی شده بودند. این هتلها شامل یک هتل 3 ستاره با قیمت مناسب، یک هتل 5 ستاره لوکس با تم گلکاری و مزارع گل بر روی بام، یک هتل بزرگ برای همایشها، و هتلهای اختصاصی برای خانوادهها و بازدیدکنندگان پارک آبی بودند.
نوع مرکز | معمار/طراح | ویژگیهای کلیدی |
سالن کنسرت | Hérault Arnod Architectes | ظرفیت 7000 نفر، عرشه عمومی روی بام، صحنه روباز |
سیرک معاصر | Clément Blanchet Architecture | ظرفیت 1500 نفر، طراحی مبتنی بر خیمه سیرک سنتی |
مجموعه سینمایی | UNStudio | پردههای داخلی/خارجی، استودیو فیلم، آرشیو، نمای فولادی هوازده |
هتل 5 ستاره لوکس | Atelier COS | تلفیق با گلکاری، مزارع گل روی بام، آتریوم بامبو |
هتل پارک آبی | Chabanne Architecte | با تم آب و تندرستی، سرسرههای آبی، استخر بیکران با منظره پاریس |
هتل و مرکز فرهنگی کودکان | Franklin Azzi Architecture | استتارشده در فضای سبز، اسپا، چشمانداز به پارک |
وعده «سبز»
ادعاهای بلندپروازانه پایداری، بخش مرکزی بازاریابی پروژه بود. توسعهدهندگان وعده داده بودند که یوروسیتی تا سال 2027 به یک مقصد کربن-خنثی تبدیل خواهد شد که انرژی خود را به طور کامل از منابع تجدیدپذیر (خورشیدی، زمینگرمایی) تأمین میکند و سیاست زباله-صفر را دنبال خواهد کرد. این طرح همچنین شامل یک مزرعه شهری به وسعت 7 هکتار و سیستمهای پیشرفته برای بازیافت گرمای زاید و آب بود. این وعدهها برای جلب حمایت عمومی و توجیه ابعاد عظیم پروژه حیاتی بودند، اما در نهایت نتوانستند منتقدان را متقاعد کنند که این ویژگیها میتوانند تأثیرات بنیادین منفی پروژه را جبران کنند.
فصل سوم: شکاف در رؤیا
زمین مقدس در برابر لوح سفید
قلب تپنده مناقشه بر سر یوروسیتی، دو دیدگاه کاملاً متضاد نسبت به منطقه «مثلث گونس» بود. از نگاه توسعهدهندگان، این منطقه یک قطعه زمین توسعهنیافته با پتانسیل اقتصادی عظیم بود که میتوانست به موتور رشد منطقه تبدیل شود. اما از دیدگاه مخالفان، این منطقه یکی از آخرین و حاصلخیزترین دشتهای کشاورزی در کل ناحیه ایل-دو-فرانس بود. این زمینها که از نظر تاریخی «انبار غله» پاریس محسوب میشدند ، دارای خاکهای لِسی غنی بودند که برای امنیت غذایی و تابآوری اقلیمی پایتخت حیاتی تلقی میشدند.
جهاد زیستمحیطی
استدلالهای فعالان محیط زیست چندلایه و قدرتمند بود:
تخریب زمین: آنها به نابودی برگشتناپذیر 280 هکتار از بهترین زمینهای کشاورزی از طریق «بتنریزی» (bétonnage) اشاره میکردند.
اثرات اکولوژیکی: تأثیرات شدید بر تنوع زیستی، سطح آبهای زیرزمینی و سلامت خاک از دیگر نگرانیهای اصلی بود.
ریاکاری اقلیمی: ساخت چنین پروژهای در نزدیکی محل امضای توافق اقلیمی پاریس، یک ریاکاری آشکار تلقی میشد و مخالفان آن را یک «فاجعه زیستمحیطی» در حال وقوع مینامیدند.
ردپای کربن: ردپای کربنی عظیم ناشی از جابجایی 30 میلیون بازدیدکننده سالانه و نیازهای حملونقل آنها، یکی دیگر از محورهای اصلی انتقاد بود.
واکنش شدید اجتماعی-اقتصادی
انتقادات جوامع محلی و بازاریان نیز به همان اندازه شدید بود:
جزیرهای منزوی: پروژه به عنوان یک «دیسک خودمختار» و بسته توصیف میشد که حیات اقتصادی شهرهای اطراف و مراکز خرید موجود را میبلعد.
وعده اشتغال: وعده ایجاد بیش از 10,000 شغل به شدت مورد تردید قرار گرفت. مخالفان استدلال میکردند که بسیاری از این مشاغل، موقتی، کممهارت و ناپایدار خواهند بود و نمیتوانند مشاغلی را که در کسبوکارهای محلی رقیب از بین میروند، جبران کنند.
نماد مصرفگرایی: یوروسیتی به عنوان نمادی از مصرفگرایی لگامگسیخته و «جنون عظمت» محکوم شد که از نظر اجتماعی و اقتصادی با واقعیتهای زمانه بیگانه بود.
بسیج مقاومت
در مرکز این مقاومت، گروه «ائتلاف برای مثلث گونس» (Collectif pour le Triangle de Gonesse - CPTG) قرار داشت. این ائتلاف متشکل از کشاورزان، فعالان و انجمنهای محلی ، رهبری مقاومت را از طریق اعتراضات، چالشهای حقوقی و کمپینهای عمومی قدرتمند بر عهده گرفت و با موفقیت پروژه را به عنوان یک «پروژه بزرگ بیفایده» (Grand Projet Inutile) معرفی کرد.
موفقیت نهایی مخالفان تنها در گفتن «نه» نبود، بلکه در ارائه یک «آری» قانعکننده به آیندهای متفاوت بود. یک کمپین صرفاً منفینگر به راحتی میتوانست به عنوان مانعتراشی رد شود، بهویژه که استدلال اصلی توسعهدهندگان «ایجاد شغل» بود. اما CPTG و متحدانش، بهویژه از طریق پروژه جایگزین CARMA (همکاری برای یک جاهطلبی روستایی، کلانشهری و کشاورزی)، یک طرح جایگزین دقیق و عملی ارائه دادند. این طرح، مثلث گونس را به عنوان قطبی برای کشاورزی پیرامونشهری تصور میکرد که میتوانست غذای مدارس و جوامع محلی را تأمین کند و مشاغل پایدار و غیرقابل انتقال در بخشهای آیندهنگر مانند غذا و بازیافت ایجاد نماید. با ارائه یک جایگزین معتبر، مثبت و از نظر اقتصادی قابل دفاع، آنها ماهیت بحث را تغییر دادند. دیگر انتخاب سادهای بین «شغل در برابر محیط زیست» وجود نداشت، بلکه انتخابی پیچیدهتر بین دو مدل توسعه بود: یکی مبتنی بر مصرفگرایی جهانیشده و دیگری بر پایه تابآوری بومی و اکولوژیکی. این امر به سیاستمداران یک «راه خروج» عملی از پروژه بحثبرانگیز ارائه داد.
فصل چهارم: نبرد بر سر آینده
جنگ فرسایشی: نبردهای حقوقی
مخالفان یک جنگ حقوقی بیامان را علیه پروژه به راه انداختند. نقطه عطف این نبرد، حکم دادگاه در مارس 2018 بود که به دلیل «ناکافی بودن ارزیابیهای تأثیرات زیستمحیطی»، مجوز منطقه توسعه ویژه پروژه (ZAC) را باطل کرد. این یک پیروزی بزرگ بود که به طور قانونی پروژه را متوقف کرد و ادعاهای مخالفان را در سطح عمومی تأیید نمود. تصمیم بعدی دولت برای فرجامخواهی علیه این حکم و لغو بعدی این ابطال در دادگاه تجدیدنظر ، ماهیت آشفته و پرکشمکش این فرآیند را به خوبی نشان میدهد.
دولتی دوپاره
این پروژه دولت فرانسه را دچار دودستگی عمیقی کرده بود. در یک سو، مقامات حامی توسعه قرار داشتند که پروژه را به جلو میراندند. در سوی دیگر، وزیر پرنفوذ گذار زیستمحیطی، نیکولا اولو، قرار داشت که آشکارا پروژه را «جنون عظمت» و ناسازگار با اهداف اقلیمی فرانسه میخواند. این درگیری داخلی، دولت را فلج کرده و به تلاشهای ضعیفی برای مصالحه منجر شد، مانند درخواست از توسعهدهنده برای «بازنگری» در طرح به منظور «سبزتر» کردن آن ؛ اقدامی که هیچیک از طرفین را راضی نکرد.
تغییر جهت افکار عمومی
کمپین مداوم مخالفان، همراه با تمرکز فزاینده جهانی بر تغییرات اقلیمی، با موفقیت یوروسیتی را به عنوان نمادی از گذشتهای منسوخ معرفی کرد. این پروژه به یک مایه شرمساری سیاسی تکرارشونده برای دولت تبدیل شد و روایت «نجات آخرین زمینهای حاصلخیز نزدیک پاریس» در رسانههای ملی و افکار عمومی به شدت مورد استقبال قرار گرفت.
فصل پنجم: پایان یک دوران
فرمان ریاستجمهوری
در نوامبر 2019، رئیسجمهور مکرون با اعلام قاطعانه لغو تمام حمایتهای دولتی، عملاً به حیات پروژه پایان داد. این تصمیم، نقطه اوج سالها مبارزه و بحث عمومی بود.
«منسوخ و از مد افتاده»: کالبدشکافی یک استدلال
تحلیل استدلال رسمی دولت بسیار روشنگر است. بیانیه مکرون مبنی بر اینکه پروژه «دیگر با آرزوهای شهروندان ما مطابقت ندارد» و یک «قطب مصرفگرایی افراطی» ایجاد میکند ، نشاندهنده یک تغییر پارادایم بود. این تصمیم یک حرکت سیاسی هوشمندانه نیز محسوب میشد. لغو پروژه درست قبل از جلسه «شورای دفاع زیستمحیطی» اعلام شد و به دنبال تصمیمات زیستمحیطی پر سر و صدای دیگری (مانند لغو پروژه یک فرودگاه جدید و یک معدن طلا) صورت گرفت. این اقدام به مکرون اجازه داد تا اعتبار سبز خود را تقویت کرده و خود را با طرف پیروز یک بحث عمومی بزرگ همسو کند.
پیامدها: شادی و یأس
واکنشها به این تصمیم به شدت متضاد بود. توسعهدهندگان و شرکای آنها با ناباوری واکنش نشان دادند و این تصمیم را «نامنسجم» و یک «اشتباه» خواندند. آنها اشاره کردند که خود دولت آنها را تشویق کرده بود تا درست قبل از لغو پروژه، سرمایهگذاری بیشتری روی ویژگیهای زیستمحیطی آن انجام دهند. شهردار گونس این تصمیم را «غیرقابل درک و وحشیانه» خواند و از از دست رفتن مشاغل و سرمایهگذاریهای وعده داده شده ابراز تأسف کرد. در مقابل، گروههای زیستمحیطی و CPTG این رویداد را به عنوان یک پیروزی تاریخی برای بسیج شهروندی جشن گرفتند و بلافاصله تمرکز خود را بر تضمین حفاظت دائمی از این زمینها معطوف کردند.
فریاد «عدم انسجام» از سوی توسعهدهندگان، درسی حیاتی برای پروژههای عظیم قرن بیست و یکم دارد: چشماندازهای سیاسی و اجتماعی میتوانند سریعتر از جدول زمانی توسعه تغییر کنند و این امر ضمانتهای بلندمدت دولتی را به طور فزایندهای شکننده میسازد. توسعهدهندگان با این باور عمل میکردند که با پیروی از خواستههای در حال تحول دولت (مانند بهبود طرح زیستمحیطی)، سرمایهگذاری خود را تضمین میکنند. اما لغو نهایی نشان داد که این فرض اشتباه بود. فشار عمومی پایدار و تغییر اولویتهای سیاسی توانست بر توافق اولیه غلبه کند. این امر یک محاسبه ریسک جدید را برای سرمایهگذاران و توسعهدهندگان جهانی ایجاب میکند: «مجوز اجتماعی برای فعالیت» دیگر یک تأیید یکباره نیست، بلکه فرآیندی مداوم است که در طول عمر طولانی پروژه در برابر تغییرات افکار عمومی و رهبری سیاسی آسیبپذیر است.
فصل ششم: میراث یوروسیتی
شبح در ماشین: آیندهای حلنشده
لغو یوروسیتی به معنای پایان مناقشه بر سر مثلث گونس نبود. اکنون بحث بر سر ایستگاه متروی خط 17 است که در ابتدا برای خدمترسانی به این مجموعه طراحی شده بود. مخالفان استدلال میکنند که ساخت این ایستگاه اکنون یک پروژه «بیفایده» است که تنها انگیزه جدیدی برای شهرکسازی در این زمینها به منظور توجیه وجود خود ایجاد خواهد کرد. این معضل «زیرساخت در جستجوی پروژه» نشان میدهد که نبرد هنوز به پایان نرسیده است.
یک پرونده برجسته برای شهرسازی پایدار
ماجرای یوروسیتی به عنوان یک درس حیاتی برای آینده توسعه شهری در اروپا و فراتر از آن باقی خواهد ماند. این داستان، یک مطالعه موردی قدرتمند است که محدودیتهای مدل پروژههای عظیم از بالا به پایین و مبتنی بر مصرف را به نمایش میگذارد.
یک نقطه عطف
شکست یوروسیتی نشاندهنده یک تغییر پارادایم بالقوه از غولپیکرسازی به سمت مدلهای توسعه تابآورتر، محلیتر و واقعاً مشارکتی است. پیروزی مخالفان تنها پیروزی برای محیط زیست نبود، بلکه پیروزی برای دیدگاهی متفاوت از جامعه، اقتصاد و کیفیت زندگی بود؛ دیدگاهی که در آن، ارزش زمین حاصلخیز و رفاه محلی میتواند در نهایت بر جذابیت سرمایه جهانی و نمایشهای معمارانه غلبه کند. میراث یوروسیتی، شهری نیست که هرگز ساخته نشد، بلکه پرسشهای قدرتمندی است که یک ملت را وادار کرد تا درباره نوع آیندهای که میخواهد بسازد، به تأمل بنشیند.