تجربه ای تلخ و شیرین از قلب تایلند: خاطراتی از زلزله ای که جان ها را لرزاند
به گزارش بلاگ پو، زندگی سرشار از لحظاتی است که ما را به تفکر عمیق درباره ارزش واقعی آن وامیدارد. گاهی این لحظات در قالب اتفاقات ساده و روزمره رخ میدهند، و گاه در دل فاجعهای که تمامی وجودمان را به چالش میکشد. سونامی مهیب سال 2004 در اقیانوس هند، یکی از این لحظات برای بسیاری از مردم جهان بود، لحظهای که زندگی میلیونها نفر را تغییر داد. هونور دارگان، نویسنده بریتانیایی، که در زمان وقوع این رویداد در جزیره پوکت تایلند حضور داشت، با نگارش این متن، تصویری انسانی و عمیق از این حادثه ارائه میدهد. روایت او نهتنها از عمق فاجعه، بلکه از انسانیت و همبستگی مردم تایلند در برابر مصیبت پرده برمیدارد.

این یادداشت توسط هونوردارگان (Honor Dargan) که یک نویسنده بریتانیایی ساکن ژاپن محسوب می گردد؛ برای یک مجموعه دنیای الهام بخش (A world of inspiration) نوشته شده است. وی در سال 2004 میلادی سفری به پوکت (Phuket) در تایلند داشته و از نزدیک شاهد فاجعه بزرگ سونامی و مرگ بیش از 200 هزار نفر در این مناطق بود. وی در این یادداشت، تجربیات خود را از این رویداد، مردم بازمانده از سونامی و …. نوشته است.
برای دریافت مشاوره و خدمات تخصصی گردشگری و سفر به سراسر دنیا با bestcanadatours.com مجری مستقیم تورهای مسافرتی و گردشگری همراه باشید.
تایلند و مردم شگفت انگیز آن
من تعطیلات کریسمس شگفت انگیزی را داشتم، به همراه دوستم پوکت سفر نموده و در این سفر سری به مادر و برادر وی زدیم. ما در سواحل زیبای این منطقه استراحت نموده و در دریا به شنا و غواصی پرداختیم که تجربه ای عالی محسوب می شد. ما قرار بود در عصر روز 26 دسامبر، این جزیره را ترک کنیم و به همین دلیل تصمیم گرفتیم آن روز پس از صرف صبحانه برای آخرین بار تنی به آب زده و در دریا شنا کنیم. در ابتدا به همراه مادر دوستم به یک دفتر مسافرتی رفته و وی برنامه سفر خود برای فردا به (Koh Phi Phi) و اقامت یک هفته ای در این محل را تنظیم کرد. بلیط ها رزرو شده و سپس ما، وی را به همراه مسئول آژانس مسافرتی که در حال گفت وگو با یکدیگر بودند ترک نموده و به ساحل رفتیم.
وقتی به ساحل رسیدیم، صحنه ای غیر عادی و عجیب در برابر ما بود، آب دریا به اندازه ای عقب رفته بود که اصلا با شرایط دیروز قابل مقایسه نبوده و خط ساحلی بسیار دورتر از حالت عادی قرار داشت. اگر چه این موضوع برای ما بسیار عجیب بود؛ اما آن را به عنوان خطر محسوب ننموده و فکر کردیم امروز شرایط جزر دریا بیشتر بوده است. به همراه دوستم از صخره ای که در مجاورت ساحل قرار داشت، بالا رفته و سعی کردیم از ارتفاع بیشتری، این منظره شگفت انگیز و عقب نشینی بسیار زیاد دریا را مشاهده کنیم. اکنون که به آن روز فکر می کنم، واقعا خدا را شاکر هستم که این کار را انجام دادیم، وگرنه قطعا ما هم در بین کشته شدگان بودیم.
من تصمیم داشتم برای برداشتن حوله ام به ساحل برگردم و در اینجا ناگهان آب تا حد زیادی بالا آمده و تا مچ پای مرا فرا گرفت و در پی آن یک موج نسبتا بزرگ تر به من برخورد کرد. به نظرم این دو موج، نشانه های اولیه سونامی بودند که به ما اخطار دادند که از منطقه فرار کنیم و طبیعتا ما نیز آن را جدی گرفته و به سرعت ساحل را ترک کردیم. امروزه می دانم که ما بسیار خوش شانس بودیم که در آن روز خاص در ساحل (Karon) بودیم. در این ساحل یک جهت منحنی از جاده به سمت پائین آمده و شما برای رسیدن به ساحل باید از جهتی سرپائینی به سمت ساحل حرکت کنید و در حقیقت بین جاده و ساحل، اختلاف ارتفاع قابل توجهی وجود دارد. ما به سمت پل دویدیم و صداهای مهیبی از پشت سر ما به گوش می رسید. من دوستم را گم نموده بودم و لحظه ای برگشتم تا عقب را نگاه کنم اما دو تایلندی که آن ها هم مثل ما در حال فرار بودند، مرا به جلو هل داده و فریاد کشیدند که فقط به دویدن ادامه بده. وقتی به پل رسیدم، دیواره بزرگی از آب را دیدم که به سمت ساحل می آمد و من با اینکه روی پل قرار داشتم، تا گردن در آب فرو رفته و البته شرایط در جایی که ما قرار داشتیم به دلیل مرتفع بودن منطقه، بهتر بود و ما توانستیم خود را روی پل نگه داریم. من دوستم را گم نموده بودم و هر چه به اطراف نگاه می کردم، نشانی از وی دیده نمی شد و شرایط غیر عادی اطراف که دلیل آن را درک نمی کردم و همچنین گم شدن دوستم که نمی دانستم چه بلایی بر سرش آمده است، سبب شده بود تا لحظاتی پر از استرس و نگرانی را پشت سر بگذارم. من روی جاده ایستاده بودم و با صدای بلند دوستم را صدا نموده و آنقدر گیج و وحشت زده بودم که نمی دانستم دقیقا باید چه کاری انجام دهم؟ در آن لحظات فکر می کردم که چگونه می توانم برای مادر وی شرح بدهم که چه اتفاقی افتاده است؟
دقیقا نمی دانم چه مدت در این حال باقی مانده و چه شرایط دشواری را پشت سر گذاشتم که ناگهان با شنیدن صدای دوستم که از دور به سمت من آمده و نام مرا فریاد می زد، به خود آمدم. وی توانسته بود به همراه چند نفر دیگر به موقع از یک درخت نخل بالا رفته و جان خود را نجات دهد. خوشبختانه پیش از برگشت موج به سمت دریا، وی توانسته بود خود را به بالای یک پل دیگر رسانده و جانش را نجات دهد. ما وحشت زده و مضطرب به حرکت مان ادامه داده و یک پلیس به ما گفت که بهتر است به مناطق مرتفع تر برویم زیرا کسی نمی دانست که آیا امواج دیگری نیز در راه هستند یا نه؟ در ساعات بعدی آن روز و پس از گذراندن ساعاتی پر از وحشت و نا امیدی، با لطف و مهربانی فراموش نشدنی و بیش از حد مردم تایلند روبرو شدم که بدون هیچ چشمداشتی به ما کمک می کردند. ما در بالای تپه بودیم و هیچ چیزی در اختیار نداشتیم و مردم برای ما آب و سایر مایحتاجمان را آورده و به ما تسلی داده و از اخبار جدید برایمان می گفتند و این موضوع در حالی بود که بسیاری از آن ها زندگی، دار و ندار و برخی از دوستان و اقوامشان را از دست داده و خود نیازمند کمک و همدلی بودند.
مردمی که من آن ها را نمی شناختم به طور داوطلبانه موبایل های خود را در اختیار من قرار دادند تا به آشنایانم در دیگر کشورها زنگ زده و خبر سالم بودنم را به آن ها بدهم. آن ها حتی از ما هیچ پولی بابت این لطف بزرگ قبول نکرده و با وجود اینکه این کار برای آن ها هزینه های زیادی داشت، با کمال میل به افراد خارجی و گردشگران کمک می کردند.
هنوز بعد از گذشت سال ها از آن روز، قادر به توصیف مصیبت هایی که در برابر چشمان مان رخ داده بود نیستم اما به خوبی صبح روز بعد را که در بالای تپه چشم گشوده و از خواب بیدار شدم را به خاطر دارم. ما با تردید به سمت پائین حرکت کرده و به هتل رفتیم به امید این که چیزی برای خوردن پیدا کنیم که ناگهان شنیدم کسی ما را با نام صدا می کند، باور کردنی نبود اما مسوولان آژانس مسافرتی که روز پیش از آن برای سفر مادر دوستم بلیط گرفته و هتل رزرو کرده بودیم، به دنبال ما می گشتند تا پول ما را پس بدهند، مدیر آژانس گفت دیروز به هتل سرزده و دنبال ما می گشته و چون امکان سفر وجود ندارد باید پول ما را پس می داد! ما سعی کردیم تا پول را قبول نکرده و به آن ها گفتیم اشکالی ندارد. اما مدیر آژانس با اصرار پول را به ما بازگرداند. من هنوز هم از روح بزرگ و کارهای ارزشمند این مردم در مصیب آمیز ترین لحظات زندگیشان، شگفت زده هستم و فکر می کنم واقعا چه تعداد از مردم سایر مناطق جهان در چنین شرایطی، به این صورت عمل می کنند؟
روزی که ارزش زندگی را دریافتم
من هیچ گاه رفتار مردم دوست داشتنی تایلند را در این شرایط که زندگیشان مختل شده و مصیبت بزرگی به سرشان آمده بود را فراموش نمی کنم. به یاد داشته باشید که ما گردشگر بوده و تنها بابت این مصیبت بزرگ ترسیده بودیم. اما بسیاری از آن ها همه زندگی و خانه هایشان را از دست داده بودند. من این یادداشت را می نویسم تا مراتب سپاسگزاریم را از مردمی بزرگ که علی رغم شرایط بحرانی خود به ما کمک کردند، را اعلام کنم. برخی مواقع، واژه ها یاری نکرده و نمی دانم چطور می توانم احساساتم را نسبت به مردم تایلند ابراز کنم. سرانجام در آن روز دریافتم که زندگی تا چه حد ارزشمند است، بسیاری از اطرافیان من، نزدیکان و خانواده خود را از دست داده بودند، ما بسیار خوشبخت بودیم که همگی زنده مانده و سرانجام توانستیم راهی برای فرار پیدا کنیم. من از آن روز به بعد، هر روز بابت زنده بودنم شکرگزار هستم و فکر می کنم هر روز باید کار خوبی انجام داد حتی اگر همه چیز رو به راه نباشد، ما نباید در خوب بودن و کمک به دیگران تردید داشته باشیم.
سخن پایانی
برخی اتفاقات در زندگی، ما را به بازنگری در ارزشها و اولویتهایمان وامیدارند. فاجعه سونامی 2004 و تجربهای که هونور دارگان از آن روایت میکند، نشاندهنده توانایی انسانها در همدلی، حمایت و کمک به یکدیگر در سختترین شرایط است. مردم تایلند با سخاوتمندی، قدرت درونی و امید، الگویی بینظیر از انسانیت ارائه دادند و به ما آموختند که حتی در تاریکترین روزها، روشنایی محبت و همبستگی میتواند چراغ راه باشد.
این روایت یادآوری ارزشمند این نکته است که زندگی هدیهای گرانبهاست و نباید فرصتهای کوچک برای خوب بودن و کمک به دیگران را از دست بدهیم. هر روزی که از خواب برمیخیزیم، فرصتی دوباره برای قدردانی و ساختن دنیایی بهتر است.