یک گفت وگوی منتشر نشده از مرحوم خشایار الوند
به گزارش بلاگ پو، آخرین گفت وگوی رسانه ای مرحوم خشایار الوند که برای اولین بار منتشر می گردد راجع به سینمای اجتماعی ایران و دلایل محافظه کاری و انفعال فیلمسازان است
چند سال است که اسفندماه برای اهالی هنر و علاقه مندان آن، غافلگیری هایی تلخ دارد. علی معلم، افشین یداللهی، عباس کیارستمی، زاون قوکاسیان و تعداد دیگری از چهره های هنری که حالا حالاها کسی منتظر وداع آن ها نبود، در آستانه نوروز درگذشتند و تکرار چندباره این اتفاقات در چند سال اخیر، باعث شد که این بار عبارت اسفند سیاه سر زبان ها بیفتد. اسفندماه 97 نسبت به همتایان پیشینش برگ جدیدی برای غافلگیر کردن علاقه مندان هنر رو کرد و نه تن ها کسی را برد که هیچ کس به رفتنش فکر هم نمی کرد، بلکه مسافر سال جاری قطار ابدیت، یک طنزنویس بود و همین خودش تراژدی آخر سال را غمگنانه تر می کرد.
وقتی اسم خشایار الوند می آید همه یاد لبخند می افتند و وقتی مرگ نابهنگام او به یاد می آید، این لبخندها با یک افسوس تلخ و حسرت بار درمی آمیزند و معجون عجیبی می سازند. خشایار برادر کوچک سیروس بود. آن ها با هم 23 سال اختلاف سنی داشتند و به عبارتی سیروس، حکم پدر خشایار را داشت. به احتمال قوی اگر سیروس الوند کارگردان سینما نبود، پای برادرش هم به عنوان نویسنده به سینما و تلویزیون باز نمی شد؛ اما اگرچه می شود ورود خشایار به این وادی را متأثر از حرفه برادرش دانست، تفاوت های اساسی و مبنایی بین سبک کار این دو نفر را هم نمی شود نادیده گرفت.
سیروس الوند 21 فیلم سینمایی را کارگردانی کرد و خشایار هم پنج سناریو سینمایی نوشته که دو مورد از آن ها برای برادرش بودند و باقی فعالیت های او در حوزه تلویزیونی قرار می گرفتند. خشایار الوند 21 سناریوی تلویزیونی دارد که 6 مورد آن برای شبکه نمایش خانگی بودند و شاید جالب ترین نکته درمورد او این باشد که از میان این 21 عنوان، تنها سریال مسافران که به کارگردانی رامبد جوان در سال 1388 تهیه شده بود، به طور کامل اثر قلم این نویسنده است و باقی کارها به طور مشترک با گروهی از نویسندگان نوشته شده اند.
با این حال نام خشایار الوند برای اکثر مردم ایران آشناست. قهوه تلخ در شبکه نمایش خانگی و سریال های شب های برره و بخش های 3، 4 و 5 مجموعه پایتخت، مشهورترین کارهایی هستند که الوند در آن ها به عنوان عضوی از تیم نویسندگی حضور داشت. به علاوه، پنج فیلم سینمایی با سناریوهایی از او روی پرده رفت که بین سال های 80 تا 89 نگارش و فراوری شدند و مستند آبی به رنگ آسمان درباره باشگاه فوتبال استقلال هم با نویسندگی خشایار الوند فراوری شد. در نهم اسفندماه سال جاری، درحالی که هیچ کس توقعش را نداشت، خبر فوت خشایار الوند روی خروجی رسانه ها نهاده شد و بهت و حیرت عجیبی به وجود آورد.
قرار بود یک قسمت بلند که مطابق زمان متعارف فیلم های سینمایی طراحی می شد، به عنوان دنباله ای از مجموعه پایتخت برای نوروز 98 آماده شود. خشایار الوند هم جزء گروه نویسندگان این تله فیلم نهاده شد، ولی وقتی تقریبا کارش را به انجام رسانده بود، با مرگ غافلگیرنماینده اش باعث شد که عوامل مجموعه بگویند دیگر دل و دماغی برای آماده کردن کار در نوروز ندارند. ساخت تله فیلم پایتخت که احتمالا در آینده اتفاق خواهد افتاد، مخاطبان را با آخرین اثر خشایار الوند روبه رو خواهد نمود. آنچه در ادامه می خوانید، آخرین گفت وگوی رسانه ای مرحوم خشایار الوند است که برای اولین بار منتشر می شود. او در این مصاحبه راجع به سینمای اجتماعی ایران و دلایل محافظه کاری و انفعال فیلمسازان سخن گفته است.
- بعضی منتقدان معتقدند آثار سینمایی ایران افقی برای تغییر وضع موجود ارائه نمی نماید و بیشتر بازفراوری و تکرار وضعیت هایی است که درحال حاضر وجود دارد و به آن ها می پردازد. به نظر شما این وضعیت محافظه کاری محسوب نمی شود؟ سینمای ایران تا چه حد محافظه کار است؟
اصولا سرمایه دار محافظه کار است. اگر ببینم جایی ناامن است، آنجا سرمایه گذاری نمی کنم. اگر بانکی سابقه خوبی نداشته باشد، پولم را آنجا نمی گذارم. به همین دلیل بخش خصوصی ما به شدت محافظه کار است. همان فرمول های قدیمی را با همان بازیگرها و همان راه های امتحان پس داده شده انجام می دهد. آسه می رود و آسه می آید تا گربه شاخش نزند، حق هم دارد. در این شرایط مالی کسی نمی آید به جای اینکه سرمایه اش را به بازار دلار و ملک و طلا ببرد، در سینما سرمایه گذاری کند. او حتما به این فکر می نماید که ضرر نکند؛ بنابراین دوباره همان راه های امتحان شده را می رود. جسارت هایی که به ساختارشکنی می رسند یا می توانند طرح تازه ای دربیفنمایند، مربوط به جوانان است؛ آن هم با سرمایه ای که خیلی درمورد آن نگرانی نداشته باشند یا به عبارتی کسی که قید آن سرمایه را زده باشد، خواهد توانست چنین جسارت هایی به خرج دهد. از آن طرف ما اینقدر در زمینه ممیزی برخورد کردیم و هر پدیده تازه ای را که قابل درک نبود، از بیخ قطع کردیم که این محافظه کاری وارد خون ما شده، اصلا ما موقع نوشتن به این موارد فکر می کنیم و این برای ما روزمره شده است.
- بحث محافظه کاری سینمای اجتماعی ایران را عده ای طور دیگری ارزیابی می نمایند. آن ها می گویند سینمای اجتماعی ایران درحال حاضر صرفا کارکرد بازتابی دارد، یعنی فقط آن چیزی را که موجود است، بازتاب می دهد، نه اینکه ضعف های ساختاری موجود را به نقد و چالش بکشد و به عبارتی منفعل است. خود شما تا چه حد با این فرضیه موافق هستید؟
من اصلا قضیه را این طوری نمی بینم، این طور می بینم که من قصه ای دارم و فکر می کنم جذاب است و می خواهم آن را تعریف کنم و دیگران هم از این جذابیت لذت ببرند. من دیگر به پیغام و مضمون، هیچ اعتقادی ندارم، چون پیغام دهنده هایی را که برای همه نسخه می پیچند، آدم باید ببیند خودشان چطور زندگی می نمایند. کسی که فقر مطلق را در فیلمش تصویر می نماید و حالا اگر یک روز چک بانکی اش این طرف و آن طرف بشود یا اگر ماشینش از مدل 2017 تبدیل به 2018 نشود حالش بد است، به بقیه چه چیزی می خواهد بگوید؟ من از این اداها ندارم. بهترین ماشین را سوار می شوم و سعی می کنم بهترین لباس را بپوشم و خوب زندگی کنم، چون دارم زحمت می کشم و با حاصل زحمتم برای دیگران درآمد ایجاد می کنم، چرا نباید خودم منتفع شوم؟
- یعنی شما فرم گرا شده اید و به محتوا کاری ندارید؟
یک جمله ای که حتی دیگر کلیشه ای هم شده، این است که دوران چه گفتن گذشته است و الان دوران چگونه گفتن است. این چگونه گفتن راه های جدیدی برای بیان مفاهیم هنری و فلسفی پیدا نموده است، نمونه های خوب خارجی آن وجود دارد و تماشاگر می بیند و توجه دارد که داستان این فیلم خیلی عجیب وغریب نیست، ولی شکل روایت و تصویر آنقدر جذاب است که می نشیند دوباره آن قصه تکراری را نگاه می نماید، ولی ما همان جور قصه تکراری را با همان ساختار تکراری و گهگاهی با همان تیپ بازیگر دوباره می سازیم. تلویزیون را روشن می کنید یک سریالی می بینید، انگار بارها این را دیده اید. از خودتان می پرسید این را قبلا پخش ننموده اند؟ یعنی فضا و دیالوگ همان است. هنوز مادر از آشپزخانه بیرون می آید، می بیند پدر و دختر کنار هم نشسته اند. می گوید پدر و دختر خوب با هم خلوت نموده اید! کلیشه اگر خوب نبود که کلیشه نمی شد، این چیز خوبی است، یعنی جواب داده است، ولی همین کلیشه ها را می شود جور دیگر اعلام کرد. به شخصه نه می خواهم از آن طرف بوم بیفتم و یک چیز آوانگارد و عجیب وغریب بگویم که این روایت و شکل جدید نمایشی من است و نه می خواهم آن ساختار کهنه را تکرار کنم. به نظرم باید دست تماشاگر را بگیریم و قدم به قدم با خودمان جلو بیاوریم. در سینما، تجربه ها بیشتر است. پارسال در دل سینمای حرفه ای فیلم ایتالیا، ایتالیا را دیدم که یک ساختار جالبی داشت و شکل روایتش جدید بود. تجربه اول کارگردان بود و مشکل هم زیاد داشت، ولی جذابیت بصری و همراه کردن تماشاگر با رول که نمونه های مشابه آن را در فیلم ها خیلی دیده بودیم، وجود داشت. زن و شوهرهای جوان سر بچه دار نشدن مساله دارند، حتی در خود فیلم به نمونه درخشان هامون اشاره می نماید، ولی کلیت فیلم یک چیز جدیدی بود و از آن استقبال شد. تماشاگر می گوید دارد این پیغام را به ما می دهد که اگر خیلی آن طرف بوم نروی، با تو می آیم و همراه می شوم، ولی اگر بخواهی من با معادله های عجیب وغریبی که در بعضی فیلم ها هست (نام نمی برم، چون ممکن است ناراحت شوند) که در ذهنت باید بفهمی این ها دارند چه کار می نمایند، معلوم است تماشاگر استقبال نمی نماید. به نظرم آن ها از روز اول مخاطب خود را انتخاب نموده اند، شاید تعهدی هم بابت بازگشت سرمایه ندارند. پول دولت، نهادهای خاص و ارث پدری است و اگر به باد فنا برود، اشکالی ندارد و می آیند و تجربه می نمایند. فکر می کنم هم در بخش خصوصی و هم درخصوص سرمایه ای که از بیت المال آمده باشد، حداقل کار این است که سرمایه را به فنا ندهیم. حالا نمی خواهد سودآوری داشته باشیم، بایدحد وسطی را بگیریم که از این مرحله عبور کنیم. ما در مرحله گذاری هستیم، یک عده خیلی قبل تر جا مانده اند و دیگر نمی شود آن ها را جلو کشاند. یک عده هم آنقدر جلو رفته اند که دیگر آن ها را نمی بینیم. به نظرم تمام تناقضات سیاسی، اجتماعی و شکاف های طبقاتی و همه این ها به همین نکته ساده برمی شود. خدا عاقبت ما را به خیر کند.
- بین فیلم هایی که جوانان ساخته اند و مضامین اجتماعی هم داشته اند، می توانید اثری را به عنوان نمونه معرفی کنید که در مضمون هم جسارت داشته باشد؟
بوتیک فیلم غیرمحافظه کارانه ای بود و خیلی خوش درخشید و دو، سه شخصیت ماندگار داشت. شخصیت شاپوری جزء شخصیت های ماندگار فیلم است و بازی درخشان آقای رضا رویگری. مساله ای که فیلم در زمان خودش مطرح می کرد دختران فراری و معضلات اجتماعی بود و این پرداخت خیلی جسارت آمیز انجام شد. حتی استفاده از گلزار سوپراستار که در آن فیلم انجام شد، باز جسارت آمیز است. خوشبختانه حمید نعمت الله این روحیه را ادامه داد و فیلم های دیگرش را آن جور که دلش می خواست ساخت، نه آن طوری که تهیه نماینده یا هوادارانش می خواستند. حالا جایی شد مثل رگ خواب و جایی شد آن فیلمی که حامد بهداد بازی می کرد؛ یعنی آرایش غلیظ. به هرحال شما هرچه کارت را خاص تر می کنی، مخاطب خودت را هم کمتر نموده ای. اگر آگاهانه و با پول خودت این کار را می کنی، ایراد ندارد. مواقعی پول هایی برای کارهای آوانگارد و عجیب وغریب می دادند. این چیزها از زمان قبل از انقلاب هم بود؛ مثلا کانون پرورش فکری یا موسساتی که وابسته به فرح پهلوی بودند. یک موقع هم مرکز گسترش سینمای هنری و تجربی یا انجمن سینمای جوان این کار را می کرد. به نظرم دوستان باید تجربه های این طوری را در فیلم های کوتاه و جاهای آماتوری انجام بدهند. وقتی قضیه برای خودشان پخته شد، آن وقت درمقیاس سینمای حرفه ای با بازیگران گران انجامش بدهند، چون به هرحال سینما صنعت گرانی است.
- در سینمای حرفه ای نمی شود کار خلاقانه و جسورانه ای به لحاظ فرم انجام داد؟
چرا نمی شود؟ مثلا از این کارهایی که دو دوست با هم کار می نمایند و فیلم هایشان خیلی عجیب وغریب است. البته من هوادارشان نیستم و فیلم هایشان را هم دوست ندارم، ولی مداومتی در فیلم هایشان دارند و حتی برای تلویزیون هم سریال ساخته اند. این ها مداومت نشان دادند و یک عده هوادار خاص خودشان را دارند. ظاهرا هم به بودجه دولتی وابسته نیستند. ایرادی ندارد. این هم ژانر و گونه ای است، ولی وجه غالب سینما و تلویزیون ما یک اصل را باید رعایت کند، یعنی سرگرم کردن. اگر شما توانستید با یک فیلم آوانگارد و عجیب وغریب سر مردم را گرم کنی، خب دستت درد نکند، کاری که آقای مهرجویی در هامون کرد، همین بود. فیلم غریبی در زمانش بود و فروش هم کرد، ولی در چه خوبه که برگشتی همان تجربه ها جور دیگر در زمینه دیگری بود و جواب نداد. دوستان اول باید این تجربه ها را در فیلم های کوتاه و کم هزینه انجام بدهند، وقتی به پختگی رسیدند در سینمای حرفه ای آن تجربه پخته را انجام دهند.
- درمورد ممیزی ها و ریل گذاری های کلان سینمایی، فکر می کنید این ها چقدر روی محافظه کاری در سینمای ما تاثیرگذار بوده اند؟
ممیزان باید یک مقدار با زمان جلو بیایند. اگر در تلویزیون یک بچه 12 ساله به همکلاسی اش اوشکول بگوید از فیلم درمی آید، ولی در مدارس ببینید بچه ها چه به هم می گویند، نمی گویم چیز خوبی است، ولی واقعیت موجود خیلی جلوتر است. این باعث می شود ارتباط با مخاطب قطع شود. مخاطب خودش، زندگی و جامعه اش را در کار نمی بیند و یک تصویر جعلی می بیند. ممیزی باید فکری به حال خودش بکند. از آن طرف این سرمایه، ساختن فیلم ریسک است، این ریسک را نباید به بخش خصوصی نحیف خود تحمیل کنیم، یک بودجه ای را جاهایی قرار دهند تا آدم ها بیایند تجربه نمایند، حتی اگر ساخته شود و نمایش داده نشود، ولی اینکه از جیب مردم تجربه کنیم، اذیت نماینده است.
محدثه علی اکبری روزنامه نگار
فرهیختگان
منبع: همشهری آنلاینbanima.ir: مجله گردشگری و مسافرتی بانیما
chinaro.ir: مجله گردشگری چین، سفر به پکن، شانگهای هانگزو